- بزرگی کردن (مُ جَ بَ)
بزرگواری و سروری کردن.
معنی بزرگی کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- بزرگی کردن
مهتری کردن ریاست کردن، پرستاری کردن، بلند همتی نمودن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(مُ بَ لَ)
لغت نامه دهخدا
تعزیز. تعظیم. تمجید. (منتهی الارب). تفضیل. تبجیل. (یادداشت بخط دهخدا). احترام کردن. عزیز داشتن:
ز بس که اهل هنر را بزرگ کرد و نواخت
بسی نماند که هر ناقصی کند کامل.
سعدی، شخص بزرگ و باعظمت. (ناظم الاطباء)
ز بس که اهل هنر را بزرگ کرد و نواخت
بسی نماند که هر ناقصی کند کامل.
سعدی، شخص بزرگ و باعظمت. (ناظم الاطباء)
بارآوردن، پرورش دادن، پروراندن، تربیت کردن، تروخشک کردن، مراقبت کردن، آگراندیسمان کردن، مبالغه کردن، مهم جلوه دادن، اغراق کردن
Survey, Broach, Check, Dissect, Examine, Probe, Scrutinize
затрагивать , проверять , вскрывать , исследовать , тщательно исследовать , обследовать
піднімати , перевіряти , розтинати , досліджувати , ретельно вивчати , обстежувати